جدول جو
جدول جو

معنی شیرین نفس - جستجوی لغت در جدول جو

شیرین نفس
(نَ فَ)
خوش سخن. شیرین گفتار. (یادداشت مؤلف). شیرین سخن:
یکی گفت ازین نوع شیرین نفس
دراین شهر سعدی شناسیم و بس.
سعدی (بوستان).
بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس
ورپای بندی همچو من فریاد می کن در قفس.
سعدی.
، خوش آواز. خوشخوان:
ای بلبل خوش سخن چه شیرین نفسی
سرمست هوا و پای بند هوسی.
سعدی.
رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(صِ فَ)
شیرین حرکات. شیرین کار. سخت زیبا، که صفات و حرکات شیرین و دلنشین دارد. آنکه مانند شیرین، معشوقۀ خسرو و فرهاد، زیبا و دلرباست. (از یادداشت مؤلف) :
هر جا که مولّهی چو فرهاد
شیرین صفتی بر او گمارد.
سعدی.
رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا